no_cache محمد افلاکی استاد روانشناسی کوانتومی ثروت | مديريت موفقيت

محمد افلاکی استاد روانشناسی کوانتومی ثروت

محمد افلاکی استاد روانشناسی کوانتومی ثروت

راهنما 09903337056

محمد افلاکی استاد روانشناسی جذب کوانتومی  ثروت

محمد افلاکی در منطقه زاینده رود اصفهان متولد شده است و پس از دیپلم ریاضی در رشته مهندسی میکانیک ادامه میدهد. پس از گذر از فراز و  ،  ، نشیب های زندگی به نتایج و تجربیات ارزشمندی در راه چگونگی موفقیت دست میابد . وی از محضر استادانی چون الهی قمشه ای ، دکتر آرام  ، احمد حلت ، ژان بقوسیان مدیر سبز بهره فراوان برده است .

محمد افلاکی در زمینه های مانند پاکسازی کوانتومی ، راز بیوریتم چهار فصل تکینیک تبسم و جذب کوانتومی پول از مخاطبان مناسبی برخوردار است و این نشان دهنده مثمر ثمر بودن تجربیات و اندوخته های ایشان در راه کشف رموز چگونگی موفقیت  انسان عصر حاضر میباشد .

استاد محمد افلاکی معتقد است بازی با کودکان از راه های مناسب برای تقویت ارتعاشات مثبت و مقابله ترس و مشکلات زندگی میباشد . وی با استفاده از دیدگاه مذهبی خود قدرتی چند برابر برای مفاهیم انرژی در هستی قائل شده است و به مخاطبان خود یادآور میشود که چرا و چگونه از قانون جذب خسته و زده شده اند .

او میگوید نگرانی در مورد فقر و بدبختی خود میتواند امواج منفی ارسال کنید و با تکنیکهای ساده ای به مخاطبان نشان میدهد چگونه و بهنگام از دیدگاه های مثبت برای گذر و نیز ادامه مسیر سبز خوشبختی میتوان استفاده کرد .




.. چگونه با این همه ترس بر مشکلات روزمره پیروز شویم ؟ امروز تصمیم دارم خاطراتی جالب و واقعی از زندگی خودم  برایتان بگویم و در نهایت از این خاطرات نتیجه گیری میکنم تا خاطرات محمد افلاکی برای شما عزیزان مفید واقع شود . در سال 1375 من در منطقه ای سرد سیر که برف زیاد هم داشت خدمت سربازی ...ادامه مطلب

خدمت سربازی انجام میدادم . خاطرم هست که در آن دوران سریال پر بیننده امام علی پخش میشد ، حدود 10 یا 11 شب . در واحدی که ما بودیم تلوزیون نبود و چون دوست داشتیم سریال رو حتما ببینمی یه راهی حدود 500 متر تو برف میرفتیم تا در واحد لجستیک که تلویزیون داشت بتوانیم سریال امام علی را ببینیم . بعد از سریال با بچه های آن واحد کمی گفتگو کردیم و سپس راه افتادیم برگردیم . بچه ها که راه افتادیم من و دوستم محمود نزدیک به هم راه میرفتیم و همینطور که ماشین برف روب راه را باز کرده بود و اطراف راه کلی برف با ارتفاع زیاد بود ما  هم مشغول صحبت در باره سریال بودیم که کلی هم ما رو تحت تاثیر قرار داده بود . در حین راه رفتن بنظر میرسید تعداد زیادی سگ را از دور میبینمی ، خوب در پادگان ما سگهای زیادی داشتیم و . کمی که گذشت با خود گفتیم سگهای پادگان یکی شون مثلا سفید اون یکی سیاه و رنگهای دیگر بودند ولی چرا این سگهای با تعداد زیاد همه شان یک رنگ و یکدست هستند ؟ باز هم چون تو فکر سریال و بحث و گفتگو بودیم موضوع سگها را جدی نگرفتیم و بی خیال از این همه برف و منطقه سرد سیر همینطور راه مرفتیم . چشمتون روز بد نبینه ، یک لحظه متوجه شدیم که آن حیوانات در اصل یک گله گرگ هستند و در آن راه از توی برفها که ما جلو میرفتیم آنها آهسته آهسته به طرف عقب میرفتند . در این حالت ما چه میتوانستیم بکنیم ؟ راه برگشت حدود 200 متر به طرف ساختمان لوجستیک بود و راه به طرف واحد خودمان هم حدود 300 متر . دو راه داشتیم یا فرار کنیم و یا بایستیم و بگوییم ای گرگ ها ما از شما نمیترسیم ! این یک حادثه فوق العاده برای من بود و کاش بتوانم حس زنده حادثه را برایتان بازگو کنم . یک هو گفتم محمود این ها گرگ هستند بخدا و اگه بترسیم کارمون تمومه ، انگار یکی این حرفا رو تو دل و ذهنم میگذاشت . با تمام اون وحشت رو زمین دولا شدیم تا در میان راه خاکی که برف هم روی آن بود سنگی و کلوخی خلاصه چیزی برای دفاع پیدا کنیم . سنگها را به محمود میدادم و میگفتم محمود تو فقط سنگ پرت کن و من با تمام وجود داد میزدم ای گرگ ها ما از شما نمیترسیم ! خلاصه صحبت مرگ و زندگی بود ، یک گله گرگ گرسنه میخواستند مارو تیکه پاره کنند، تعارف و خجالت نداشت فقط آنچنان بر سر گرگها فریاد میزدیم که هنوز هم نمیدانم آن همه انرژی از کجا بود . خلاصه آنچنان عربده میزدیم که گرگها انگار تعجب کرده بودند که اگه ما گرگیم این چرا عربده میزنه !  من همینطور سنگ ها رو جمع مکردم و تدارکات بودم که بدهم به محمود و در همین حال داد و فریاد هم برای گرگ ها میکرد ، محمود هم ماشاالله بچه دهات و پر انرژی سنگها رو مثلا خمپاره به طرف گرگها پرت میکرد ، گله گرگها هم گله بزرگی بود . ولی ما چاره ای نداشتیم باید گرگها را کم کم میراندیم و به ساختمان مقر خودمان میرسیدیم . در ضمن توی آن ساختمان هم فقط من و محمود بودیم که در اکنون قفل بود و کلید آن بر روی دیوار آنجا آویزان بود . در آن منطقه بار ها اشخاصی در زمستان توسط گرگها تکه پاره شده بودند . همانطور که میرفتیم رفته رفته گرگه بصورت نیم دایره مشغول محاصره ما میشدند . دیگه ده متری به ساختمان مونده بود اوضاع وخیم داشت میشد که یهو فکری به ذهنمون رسید یک سنگ بزرگ پیدا کردم گفتم محمود این رو محکم بزن به در آهنی ساختمان . وقتی محمود سنگ رو زد به در آهنی انگار ما نجات پیدا کردیم ، آنچنان صدای بلندی داشت که گرگها پنداشتند ما چوب صدا دار یا همان اصلحه که احتمالا آنها از روی تجربه میشناختند بودیم . در آن لحظه با تمام سرعت به طرف در دویدیم و قفل آویز را باز کریدم و وارد ساختمان شدیم و از ترس نفس نفس زنان چند تا صندلی هم پشت در گذاشتیم که گرگها هل ندهند .  ظرف چند ثانیه تعداد زیادی پای گرگ همراه با غرش از پشت و زیر در دیده میشد .  ولی ما دیگر نجات یافته بودیم ، بر ترس غلبه کرده بودیم ما ترسیده بودیم ولی وانمود کرده بودیم که نمی ترسیم و به گرگ ها حمله کرده بودیم . این یک درس بود ، همیشه در کلاسهایم میگویم حتی اگر شیری هم به شما حمله کند باید با تمام وجود احساس نترسی کنید و به شیر حمله کنید با به عقب رانده شود . سالها بعد به باغ بزرگ اقوام رفتیم که چند سگ بسیار قوی برای محاظت داشتند و به ما تاکید کرده بودند بدون ما جایی نروید که این سگه ها همه را مگیرند  . اما پس از مدتی ما اقوام را گم کرده خودمان در باغات بزرگ با خانواده قدم میزدیم که ناگهان صدای پارس سگها از دور می آمد .. من میدانستم خانواده ام در خطر هستند یاد آن گرگ ها افتادم و این بار هم وانمود کردم که نمی ترسم و با پارس کردن مانند خود سگ ها و پرت کردن سنگ و کلوخ به طرف  سگها دویدم . سگها انگار تعجب کرده بودند که این یارو دیگر کیست ! و با این  غرش و غلبه بر ترس توانستم آن سگهای خطرناک را از خانواده ام دور کنم . و این واقعیت غرش کردن و نترسیدن برای همه ما حیاتی است . با خود نگویید استاد محمد افلاکی تو بچه طبیعت هستی ولی در شهر که گرگ وجود ندارد ! دوست من دقت کن  گرگها و سگها و  شغالهایی همین حالا در زندگی من و تو  بصورت مشکلات هوجود دارند . گرگ نفس ، گرگ شهوت ، گرگ افسردگی و ناامیدی و گرگی که همواره میگوید نمیشود . گرگها و شیطان ها از درون ما به ما حمله میکنند و ما گویی ترسیده و فرار میکنیم و چرا حاضر نیستیم بروی آنها بایستیم و غرش کنیم ، مشکلاتی که به تو و من حمله کرده اند . تو باید به سمت مشکلات حمله کنی ، به نگرانی ها و ترس و هر چه گرگ تو بزرگتر تو باید قوی تر غرش کنی . مطمئن  باش تو آنها را به عقب میرانی . تو باید از درون خودت درآیی و به مشکلات حمله کنی ، قدرتی که درون تو هست همه جاندارن عام از تو حساب میبرند انسان هر جانوری حتی شیر را به اسارت خود در میاورد . پس دوست من حرکت کن حتی با اینکه میترسی تظاهر کن نمیترسی و به مشکلات و گرگها و شغالهای زندگیت حمله کن ، باور کن قدم اول رو که برداری انگار دستی  دیگر تو را یاری میکند و خداوند به تو انرژی چند برابر میدهد . میبینی که چگونه مشکلات وحشی مانند سگها که به جهت ما را میترسانند و ما از آنها دور میشدیم اکنون از زندگی تو خارج میشوند . وبسایت مدریت آسان با تهیه مطالب کاربردی و جزوه های خلاصه شده کارشناسی شده به شما این امکان را میدهد تا در زمانی کوتاه و با تمرینات مناسب به اهداف بزرگ خود در زندگی دست یابید ، بسادگی باران و باد زندگی خود را بسوی خوشبختی بیشتر تغییر دهید ، برای خرید کتاب جزوه خلاصه شده و کاربردی قانون جذب اکنون به این صفحه بروید .


.. یک تمرین و تکنیک قوی برای قانون جذب و حس مثبت طی روز در اینجا شما با شاید از قویترین تمرینات قانون جذب آشنا میشوید و بسادگی متوجه میشوید که چرا برخی انسانهای موفق همواره از کوچکترین فرصت استفاده میکنند تا به دیگران خدمت برسانند ، و شما نیز بدین وسیله از کائنات انرژی مثبت به مراتب بیشتری دریافت ...ادامه مطلب

بیشتری دریافت و نیز سیگنال های مثبت بسیار قوی ارسال کنید و بدین سان زندگی و هستی خود را ذره ذره بخدمت بگیرید و به هرآنچه در ذهند دارید برسید . براستی عبادت یعنی خدمت به خلق . سالها پیش که در کلاسهای موفقیت و قانون جذب شرکت میکردم استاد آن روزگار میگفت بچه از حالا صبح که از خواب بیدار میشوید با خود بیاندیشید  و نیت کنید که امروز خدمت کنید و به یکی خیر برسونید ، فردی رو پیدا کنید که بتونید براش یه کاری انجام بدهید ! با خودتان بیاندیشید که من چه کاری میتوانم انجام دهم ؟ اصولا دو کار میتوانیم انجام دهیم یا به جهان هستی بگوییم ای جهان هستی یک چیزی به من بده ، و یا بگوییم امروز من چه چیزی میتوانم به جهان هستی  بیافزایم . صبح بگویید ای جهان هستی من آمده ام که چیزی بر تو بیافزایم ، من خیر دنیا را میخواهم و برای همه خوبی میخواهم . و صبح را اینگونه آغاز کن و این نیت در خودت متجلی کن، با خدای خودت عهد ببند که من یک خدمت گذار خوب میخواهم باشم ، میخواهم شروع کنم ، حرکت کنم و بدین سان حرکت کن. بعد از اون روز کلاس بچه ها رفتیم تا دو یا سه هفته بعد که برگشتیم همکلاسی هایی که پا از تئوری فراتر گذاشته و بطور عملی تمرین رو انجام داده بودند هر کدام شاهد اتفاقات غیر مترقبه و عجیبی شده بودند . و تویی که اکنون این مطلب رو پیگیری میکنی برای تو هم میتواند از این دست اتفاقات خوب پیش بیاید کافیست شروع کنی همانطور که بارها برای خود من نیز پیش آمده است. وقتی که من و تو در دل نیت خیر داریم و میرویم که به جهان هستی و خلق خدا خدمت کنیم اتفاقات عجیب شروع میشوند . اون وقته که همه میگن طرف مهره مار داره ، دست به خاک میزنه طلا میشه . وقتی که تو نیست خدمت رساندن داری در آن لحظه عالی ترین نوع مثبت رو به جهان هستی سیگنال میفرستی . بارها شده من به نیت کار خیر با سیگنال خوب شروع کردم جالب اینجاست در اون لحظه جهان هستی هم از تو میپرسه که من برای تو چه میتوانم انجام دهم ؟ یعنی وقتی تو خیر رسون میشه خیر های دیگرون رو هم میدن تا تو به اونها برسونی ، کوپن خیر ها رو میدن تا تو تقسیم کنی . تو میشی مرکزی که خوبی ها اول به طرف تو میاد چون در واقع تو خوبی برای همه میخواهی این یکی از قویترین تکنیکها در قانون جذب است که بنده محمد افلاکی ،  توضیح دادم . میتونین با خدمت کردن به دیگران قانون جذب را عملا به کار بگیرید . شک نکن ، فقط امتحانش کن ، اینقدر فکر های باطل نکنید که من برای دیگران بیگاری کرده ام  یا فلانی داره زور میگه و .. اصلا دوست من دنبال یه فرصت باش که  که بتونی خدمت برسونی. با این دید صبح از خونه حرکت کن که مثلا اگه همسایه ام بنزین تموم کرده ، اگه فلانی کمی بخواد که من شانس بیارم در توانم باشه که بهش خدمتی برسونم . میتونه کمک های غیر مالی هم باشه مثلا مسافری رو به مسیرش برسونی ، هر کاری و خدمت حتی ساده‌ای انرژی رو آزاد میکنه . گاهی یک نگاه محبت آمیز ، یک لبخند ، یک گذشت و بخشش خطای کوچک دیگران  . اگر مترصد این باشید که به گونه حس خوب در دیگران بوجود بیاورید موفق شده اید و این بواقع همان خدمت رساندن به دیگران است . به قول حضرت سعدی عبادت بجز خدمت خلق نیست به سجاده و تسبیح و دلق نیست . از همین فردا صبح نیت کن ، با خودت بگو امروز چه کار خیر و خوبی میتوانم انجام دهم . با تشکر از شما بیینده و پیگیری کنند مطالب سایت مدیریت آسان موفقیت ، برای تهیه جزوه کاربردی و خلاصه شده کارشناسی شده جزوه کمیاب قانون جذب به این این لینک بروید .


.. حال خوب احساس خوب اتفاق خوب  چرخه و یا حلقه ای که در کل کائنات برای تمامی افراد قابل استفاده است. اگر شما ارتعاشات بد از خود برون ریزی کنید به صورت ناخودآگاه اتفاقات بدی را رقم می زنید و همچنین کائنات هم به شما کمک می کند تا اتفاقات بدی را  به شما نشان دهد و برعکس اگر ...ادامه مطلب

برعکس اگر در بحرانی ترین شرایط و سخت ترین فشارها شما توانایی صدور ارتعاشات مثبت را از خود داشته باشید که منجر به حال و احساس خوب شما بشود به شرط آنکه به کسی و چیزی ضرر نرسانید در چرخه اتفاقات خوب پا گذاشته اید و در آنی اتفاقات خوب را پشت سر هم خواهید دید. اگر پول ندارید باید شکرگزار نعماتی که در آن لحظه به چشم نمی آیند باشید و از دارایی خود لذت ببرید. در نهایت فروش شما بیشتر خواهد شد و از راه هایی که فکرش را نمیکردید پول به سمتتان می آید. زمانی که کارت بانکی ما پر از خالی است و ورودی پول نداریم متاسفانه احساس ما هم بد می شود و حال بد ما مساوی است با ارتعاشات بد به کل جهان هستی و این ریتم باعث ثبات فقر و بی پولی افزون برای ما خواهد شد. ما برای پول دار شدن حتما حال خوب را نیاز داریم و برای این نتیجه باید حال امروز مان را به آنچه ....در جیب داریم ، ارتباط ندهیم زیرا در این روند در چرخه ی معیوب "ندارم ندارم" می افتیم. راه حل آن این است که به داشته ها توجه کنیم نه نداشته ها! کتاب معجزه سپاسگزاری را تا آخر عمر به صورت متوالی مانند یک استاد انگیزشی فوق العاده مطالعه بفرمائید ، برای مشاهده و مطالعه برخی دیگر از آثار استاد افلاکی مانند تکنیک تبسم یا راز تبسم و نیز زندگی نامه برخی ثروتمندان جهان میتوانید در قسمت بالای سایت به جستجو بپردازید . منبع: اسرار کوانتومی www.raze4fasl.com با آرزوی توفیق محسن جاوید