no_cache استادان و مدرسین روانشناسی موفقیت و ثروت | مديريت موفقيت

استادان و مدرسین روانشناسی موفقیت و ثروت

اساتید آموزش موفقیت و ثروت

راهنما 09903337056

اساتید روانشناسی ثروت و موفقیت

شاید برخی از شما هنوز بیاد داشته باشید سالهای دور با خواندن کتاب آیین دوست یابی وارد دنیای جدیدی از ارتباطات میشدیم. بعد احتمالا آنتونی رابینز و کاترین پاندر و ترجمه هایی از خانم گیتی خوش دل که مثلا از دولت عشق کافی بود تا شما رو واقعا به هر آنچه میخواستید برسونه. بیاد دارم دور اول کلاسهای دکتر حورایی رو گذروندم و برای دور دوم پول کافی نداشتم و نتونستم ادامه بدم. مثل حالا این همه منابع اینترنتی و کتاب و قیلم و این تعداد استاد ایرانی با کارآیی مناسب وجود نداشت.

  امروزه تقریبا در هر سایت و یا سی دی و فیلم براحتی میشه از استادان محمود معظمی ،  حلت ، سلماسی، جاوید ، هلاکویی ، عباس منش ، ماهان تیموری ، پاکذات و بسیاری دیگر اطلاعات کاربردی در زمینه موفقیت و کسب ثروت بدست آورد . بنا بر کاربرد خود میتوانید از یک استاد انگیزشی واستاد آموزشی خاص ایده و مدل بگیرید و یا ترکیبی از اطلاعات اساتید آموزشی موفقیت و ثروت کار کنید.

در این وبسایت سعی بر آن شده تا با معرقی و توضیحات سبکهای استادانی مانند آنتونی رابینز و برایان تریسی و سایر بزرگان تدریس موفقیت و ثروت ، به شما عزیزان نقشه ذهنی مناسبی برای پیشرفت در مسیر درست ارائه دهیم. مدیریت توانایی های فردی ، مدیریت کسب و کار ، تمرین برای تشخیص بهتر جهت تصمیم گیری مناسب و بهنگام ؛ مارکتینگ و فروش و بازاریابی بخشی از خدمات در وب سایت مدیریت آسان simple mba میباشند.




.. آیا افسردگی ما بخاطر چیست - دکتر محمود معظمی در بسیاری از سمینار ها یا حتی دیدار های آشنایان این جمله از من بسیار پرسیده میشود که آقای معظمی چرا من افسرده ام  یا چرا من تنبل شده ام و یا چرا فرزند من تنبل شده و انرژی ندارد ؟ در پاسخ باید بگویم تا آنجا که خاطرم هست ...ادامه مطلب

که خاطرم هست ما موضوع دقیقی به عنوان بی حالی و یا تنبلی و نظایر آن نداریم در واقع اینها را به عنوان بی انگیزگی میشناسیم . در طی قرون اعصار فیزیولوژی بدن ما اسنانها آموخته که مراقب مصرف منابع باشد و یکی از این منابع در بدن ما انرژی است . از طرفی دیگر بخاطر قانون self interest یعنی در نظر گرفتن منافع خود شخص فرد بطور ناخودآگاه از خود سوال میپرسد چرا باید این کار را انجام دهم ؟ چرا باید شب زود بخوابم ؟ چرا باید دندانهارا مسواک بزنم ؟ البته بسیاری مواقع بخاطر باید ها و ترس ها از اطرافیان و جامعه یک چرایی اجباری برای کار یافته و آن را انجام میدهد . اگر انسان خودش چرای واقعی انجام کاری و موضوعی را بیابد آنگاه با شور و شوق به انجام کارها میپردازد . خانواده ها ، افراد و یا سازمان هایی که این چرایی را پیدا کرده اند دیگر نیروی مقاوت و بازدارنده ندارند و با قدرت حرکت میکنند . پس اگر مشاهده میکنیم بردادر ، فرزند ، یا همکار ما مثلا صبح زود بر نمی خیزد به جای آنکه بگوییم تو تنبلی ، تو عرضه نداری با خود بیاندیشیم چه کنیم تا در او انگیزه ای ایجاد کنیم که مثلا صبح زود برخیزد ، یا این کار ها را پر انرژی پیگیری کند . در واقع از طریق انگیزه به بدن و  مغز فرد اطلاع میدهیم که تحمل خستگی و یا سختی ها برای چه هدفی خواهد بود . یکی از نکاتی که در شما میتواند ایجاد انگیزه و شوق و توان  نماید هدف است . خاطره ای از استادم برایتان میگویم . ایشان جزو سازمان صلح جهانی بودند و روزی رییس سازمان صلح جهانی با استاد تماس میگیرد که من باید شما را ملاقات کنم و صحبت کنیم . استاد به یاد می آورد که آن رییس سازمان متاسفانه دچار بیماری لاعلاجی شده بوده و بزودی از دنیا خواهند رفت . در روز ملاقات آن رییس سازمان صلح جهانی بسیار با اشتیاق و انرژی اهداف آینده و راه کارها و وظایف افراد را بیان میکرد . در این میان استاد پنداشت که پس خبر بیماری ایشان صحیح نبوده که اینطور با امید و اشتیاق برای آینده صلح جهان برنامه ریزی میکنند  و میگوید خوشحالم که خبر بیماری و مرگ زودرس شما اشتباه بوده ! رییس سازمان صلح میگوید نه خبر اشتباه نبوده و درست بوده و چون من وقت زیادی در این دنیا ندارم مایلم بسرعت برنامه ها را بررسی و اجرایی کنم ! وقتی شما هدف داشته باشید مرگ هم  نمیتواند باعث شود که شما اکنون کار نکنید چه برسد به تنبلی و یا افسردگی . خانم یا آقایی که فکر میکنی افسرده ای ، دخترم و پسرم اگر فکر میکنید افسرده اید در تقریبا تمام موارد با تفکر و  یافتن هدف برای زندگی ، حال و روز شما دگرگون میشود و افسردگی میرود . هدف برای آینده خودتان ، هدف برای پاک نگهداشتن محیط زیست و منابع آن برای آیندگان .. چه ما بخواهیم و یا نخواهیم در مسیر زندگی سختی ها و ترس های بسیاری خواهد بود و چه چیزی میتواند به ما کمک کند از این مشکلات عبور کنیم ؟ هدف و عشق به هدف . هدف شما را بسیار نیرومند میکند . نکته ظریف در هدف گذاری این است که هدف به ما شور و اشتیاق بدهد تا در طول مسیر رسیدن به هدف نیز از زندگی لذت ببریم و نه اینکه تنها منتظر رسیدن به هدف باشیم . براستی هدف میتواند نحوه برخورد و زندگی و نگرش شما را دگرگون کند . مثلا هدف شما لازم دارد که به کلاس خاصی بروید و با افراد جدیدی آشنا شوید ، هدف شما لازم دارد که با یک یا چند نفر صحبت کنید آنها را متقاعد کنید یا از آنها خواهش کنید تا موضوعی انجام شود ، یعنی این عشق به هدف شما را به حرکت و زندگی کردن و تعامل وا میدارد . البته بیاد داشته باشید بخاطر مسائل مختلف سنی ، محیطی یا قوانین جدید و بسیاری دیگر شما میتوانید اهداف خود را در طول مسیر اصلاح و حتی گاهی تغییر دهید . خوب است اهداف طوری انتخاب شوند مثلا بین 3 تا 5 سال قابل رسیدن باشند . اهداف یک روزه و یک ماهه انرژی چندانی در ما تولید نمیکنند . هدف خود را بنویسید یا شکل آن ها را بکشید ، حتی به دیوار آویزان کنید و دایم آنها را با اشتیاق مرور کنید . به دیگران هم اینها را آموزش دهید . وقتی میبینید همسر یا فرزند شما بی حوصله است و بهانه گیر شده با او همراهی کنید تا اهداف مناسبی بیابد . مثلا خانم ، نظر شما در باره خرید یک ماشین در آینده چیست ؟ یا در مورد تغییر دکوراسیون منزل ... خواهید دید که برق چشمان آنها نشانگر امید به هدف جدید خواهد بود و همینکه واقعا فکر و جسم و برنامه آنها درگیر هدف جدید شود دیگر جایی برای افسردگی و اضطراب باقی نمی ماند . عزیزان هدف برای قشر خاصی نیست . در هر سنی و شرایطی اهداف خود را مرور و بازسازی کنید . آیا پس از بازنشستگی چه اهدافی داشته باشم ، آیا پس از دبیرستان در طول دانشگاه چه اهدافی داشته باشم ، چه کنیم تا محیط کاری شاداب و پر انرژی ایجاد کنیم و دیگر هر آنچه که شما دوست میدارید .


.. راز ساده شکست در پشت دیوار موفقیت - شهرام محسنی بزرگترین رازی که باعث میشه انسانهایی مانند من و شما تلاش کنند ، فعالیت کنند ، کلاس های مختلف بروند ، برنامه ریزی کنند ولی باز هم تا سرحدات موفقیت پیش رفته و دوباره شکست بخورند و به پایین باز گردند ، یک راز خیلی کوچک است . ولی این ...ادامه مطلب

. ولی این راز با تمام کوچکی میتونه بارها و بارها منو شما رو در مسیر موفقیت به شکست برسونه . این راز عجیب خستگی است . تنها تعداد کمی از افراد توانسته اند که از مرز این راز بگذرند و به آن موفقیت هایی دست یابند که ما میتوانیم آنها را تحسین کنیم . این به این معنا نیست که این افراد قوی تر هستند ، بلکه به این خاطر است که یا بیولوژیک بدن آنها و یا سیستم تربیت و فرهنگ خانوادگی یا مدرسه که در آن بوده اند باعث شده که اینها بدانند چگونه با خستگی کنار آمده و با آن تعامل کنند . وقتی که شما از مرز خستگی عبور میکنید بازدهی شما بجای افزایش رفته رفته کاهش میابد تا جایی که حتی کارها را خراب میکنیم و دست به کارهایی میزنیم که میگوییم ای کاش آن کارها را نکرده بودیم . تحقیقات در یک بیمارستان نشان میدهد بازدهی افرادی که در آن مشغول بوده اند از پرستار و پذیرش تا پزشک ها و سایرین ، بطور میانگین بازدهی 100 % در روز برایشان در نظر گرفته بودند یعنی در طول 5 روز کاری هفته 500 درصد بازدهی حاصل میشد . در زمان های اضطراری سرپرستان بیمارستان مجبور میشوند برای پاسخ گویی به بیماران تعداد روزهای کاری را به 6 روز در هفته افزایش دهند . پس از گذشت زمان کافی مجددا بررسی تحقیقاتی انجام شد ، و محققین مشاهده کردند بجای افزایش مجموع بازدهی با کمال تعجب کاهش داشته است . یعنی بازدهی در هر روز کاری به میانگین 75 درصد و درنتیجه مجموع شش روز کاری در هفته به 450 در صد رسیده بود و این حتی از بازدهی 5 روز در هفته نیز پایین تر رسیده بود ! پس متوجه میشوید که خستگی از یه حدی که میگذرد ما نه تنها پیشرفت نمیکنیم بلکه انرژی را گاهی بصورت منفی نیز بکار میبریم . مانند آن مثال معروف هیزم شکن ، مسابفه درخت بریدن با تبر بود و همه سریع شروع کردند . فردی که عاقل تر از بقیه بود بر عکس آنها ابتدا به تیز کردن تبر و بررسی اینکه چگونه درخت را قطع کند پرداخت . او در ظاهر از بقیه عقب تر بود اما پس از مدتی که تبر خود را تیز کرد و بررسی های لازم را انجام داد براحتی و زودتر از سایرین درخت خود را قطع کرد . دوری و رفع خستگی به مانند تیز کردن تبر در واقع بازدهی و سرعت ما را بمراتب افزایش میدهد . پس عزیزان یک فکر سالم و پر انرژی غیر خسته در مدت شاید چند ساعت براحتی به نتایج و تصمیماتی میرسد که یک فکر خسته شاید هفته ها باید بررسی کند تا شاید به آن نتایج برسد . خستگی از سویی دیگر بشدت بر روی تصمیمات ما مثلا کدام ماشین را بخرم ، با فلانی ازداج کنم یا نه ، به فلان دانشگاه بروم یا نه ، که آینده ما را میسازند تاثیر میگذارد . در واقع بشر امروزی برای تصمیم گیری ابتدا فکر و بررسی میکند اما در نهایت و انتها برای اتخاذ تصمیم معمولا به مجموع حس رجوع میکند . بدین ترتیب که در برخی نواحی مانند سر انسان و یا نواحی سینه و روی ریه ها و نیز در پایین دیافراگم و دنده ها که که بطور عامیانه میتوان به عنوان دل نام برد ، ما به ارزیابی و وزن کردن نهایی اطلاعات برای یک تصمیم میرسیم و اگر در دل حس خوب داشتیم آن تصمیم را اجرا میکنیم و اگر حس بد بود آن را لغو میکنیم . نکته نهایی اینجاست هنگامی که ما خستگی مان از حد گذشته باشد بطور اتوماتیک و پیشاپیش در قسمت های سر یا سینه و ریه ها و نیز دیافراگم انرژی های منفی و دوست نداشتنی وجود دارند و در نتیجه تصویر نهایی اطلاعات مورد تصمیم گیری را تحت تاثیر شدید قرار میدهند . از طرفی دیگر همانطور که میدانید استرس و عصبانیت ریشه اکثر ناهنجاری های اجتماعی مانند طلاق و نیز عامل اولیه و بستر تقریبا تمام بیماریها میباشد و در خستگی استرس و عصبانیت تا 90 درصد افزایش میابد . برای مثال فردی را در نظر میگیریم که در حالت سرحال و بدون خستگی باشد  . حال در مقابله با مشکلاتی مانند اینکه همسر وی با طرز ناخوشایندی با وی صحبت کرده و یا یک همکار بخشی از پول او را هنوز پس نداده و یا شخصی در حال عبور به ایشان تنه میزند ، خیلی ساده و نرمال میتواند از این موضوعات گذر کند و هیچ تنشی برایش محصوب نمیشود . اما همین فرد با همین اتفاقات در اوج خستگی بصورت بحران برخورد میکند و ممکن است کاری یا حرفی بزند که تا مدتها و سالها از کرده خود پشیمان باشد . حال از کجا بدانیم که خسته ایم !! باید بخاطر داشته باشید که اکثر ما با داشتن اراده و پشتکار قوی عموما خستگی ها را یا نادیده میگیریم و یا آنها را سر و بی حس میکنیم که دیگر حسشان نکنیم ، مانند فردی که پایش میخچه یا مشکل کوچکی دارد اما کمی که در همان حال راه میرود درد پا بیحس و سر میشود . اکنون حتی با مثالهای شوخی نیز میتوان خستگی هایی را که متوجه نبودید نشان شما داد . مثلا در آنطرف خیابان یک عابر بانک است که کسی در آنجا نیست ولی همینکه شما میخواهید به طرف آن بروید کلی آدم از راه میرسند و به طرف آن میروند ، و یا آن طرف مسیر خیابان خلوت است همینکه شما میخواهید به آن طرف بروید انگار که میشود اتوبان و کلی آدم و ماشین به آن طرف میروند . اینها نشانگر آن است که ضمیر ناخودآگاه شما با قدرت زیاد اما سیگنالهای غلط ارسال میکند یعنی خستگی حتی به ضمیر ناخودآگاه هم رسیده و سیگنالها را مخدوش میسازد . بخش از ضمیر ناخودآگاه ما تصمیمات پنهان اتخاذ میکند و برخی دیدار ها و موقیعت ها را بدون آگاهی خودآگاه ما انجام میدهد . مثلا دیدن غیر منتظره فردی در یک مکان غیر قابل تصور ، پیروزی ها و یا شکست های بدون دلیل منطقی و ظاهری برای ما . اکنون بدانید که خستگی این فرایند بسیار مهم را نیز بشدت تحت تاثیر مخرب خود قرار میدهد ، و خیلی مواقع آن میشود که شما نمیخواستید . در نهایت دوستان عزیز همین نکته بظاهر کوچک ساده خستگی ، اگر بتوانید بر آن فائق آیید شاید از تمام کلاسها و آموزشهای شما ، هوش IQ و بازسازی هوش EQ شما در مجموع کارآیی بیشتری داشته باشد و مهمتر باشد . این موضوع با تمام ساده انگاری مهمتر از آن است که تنها در یک ویدیو یا صفحه به اتمام برسد . سعی دارم در فرصت های بعدی بخش های خلاصه ویدیو یا متن هایی آموزشی برای کنترل حرفه ای و تعامل با خستگی برایتان آماده کنم و نیز در بخش محصولات سایت مدیریت آسان موفقیت نسخه کامل آن نیز تولید و در دسترس قرار دهم . مهمترین تمرین برای اکنون : به خستگی های خودتون احترام بگذارید ، این سیستم خستگی سیستم طبیعی بدن ماست همانند گرسنگی و خواب و خیلی چیز های دیگر . با اراده و پشتکار بیش از حد خستگی را نادیده نگیریم و احساس خستگی را سر و بیحس نکنیم و به آن احترام بگذاریم و هر جا که لازم است با خستگی ها مدارا کنیم ، چه خستگی ذهنی و فکری ، چه خستگی روحی و احساسی . اگر لازم شد فورا استراحت بدهیم حتی گاهی یک روز کامل برای استراحت خوب است ، بیاد داشته باشید که تیز کردن تبر اتلاف وقت نیست بلکه سرعت و بازدهی را بمراتب افزایش میدهد . اکنون به یک نکته تاریخی اشاره میکنم که بیاد داشته باشید کوچک شمردن موضاعت مهم میتواند چه عواقب بدی داشته باشد . یکی از تلخ ترین شکست های جنگی برای حضرت محمد جنگ احد بود . ایشان به یاران فرموده بودند ما اگر پشتمان به کوه باشد دشمن هر چقدر پر تعداد باشد ما شکست نخواهیم خورد چون نمیتوانند ما را محاصره کنند و مجبورند نفر به نفر از روبرو بیایند . اما مشکل در این بود که در پشت کوه یک دره و تنگه ای قرار داشت که اگر دشمن کوه را دور میزد میتوانست آنها را محاصره کند . حضرت رسول به 10 نفر از زبده ترین تیر اندازان میگوید بروید بالای کوه و حتی اگر دیدید کرکس ها بر سر مردار دشمنان نشسته اند شما از آن بالا تکان نخورید . متاسفانه اینطور نمیشود و دشمن به این کلک که شکست خورده و متواری شده اند کوه را دور زده و از پشت تنگه حمله میکنند . بیشتر تعداد تیر اندازان بالای کوه به گمان آنکه دشمن شکست خورده و نیازی به دفاع از پشت کوه نیست برای جمع آوری غنایم پست خود را ترک میکنند ، یعنی موضوع را کوچک و ساده میشمارند و دست کم میگیرند . و آن تلخترین شسکت حضرت محمد میشود که عمویشان حمزه سیداشهدا نیز در آن جنگ به شهادت میرسد . عزیزان ، دوستان این نکته خستگی را با تمام کوچکی و سادگیش اصلا دست کم نگیرید و روی آن تمرکز و کار کنید .


.. استاد شهرام محسنی ما تنها حق داریم که خوشبخت باشیم آیا ما براستی اجازه داریم که این حق رو به خودمون بدیم که بدبخت باشیم ؟ بسیاری از ما مردم زندگی اکنون خود را نتیجه حوادثی میدانیم که در گذشته بوده و از عهده ما خارج بوده است . مثلا اگر آن روز سیل نمی آمد من به امتحان ...ادامه مطلب

من به امتحان میرسیدم و ادامه میدادم تا مدارک مورد نیاز رو بگیرم ، یا اگر در آن روزگاه سرمایه داشتم و کاری رو آغاز میکردم اکنون ثروت مند بودم ، با اگر آن روز همسایه فوت نمی کرد .. البته در راستگو بودن شکی نیست که آن روزها این موضوعات بوده ، اما بدین ترتیب با حقی که به خودمان میدهیم که ما حق داریم اکنون فلان خوشبختی را نداریم ، با این دیدگاه پیشاپیش انگار درهای رحمت خدا رو بروی خودمون میبندیم ، امید ها و تلاش ها رو در راه رسیدن به رویاهای قشنگمون میبندیم ، راه های رسیدن به مدارک علمی و یا ویلا و مزرعه ، مقام و مرتبت و خلاصه اهدافمون و زندگی که دوست داریم رو میبندیم و این حق رو برای خودمون قائل میشیم که این بخش از زندگی رو که نمیخواهیم ولی داشته باشیم . مانند مثال اون بچه ای که در دوران مدرسه متاسفانه پدرش فوت میکند ، بعد از مدتی معلمان مدرسه میگویند خوب این حق داشته درسش ضعیف شده چون پدرش فوت کرده بوده . همیطور با ارفاق سالهای بعد رو هم پشت سر میگذاره و حتی در آینده در مسیر زندگی هم دیگران میگویند خوب این حق دارد اگر بدبخت است آن روز در کودکی پدرش فوت کرده و .. در نهایت همه تنها به او حق میدهند که بدبخت باشد و کمک اظافه ای به او نمیکنند . در نتیجه ما فقط حق داریم که خوشبخت باشیم تا باور های ما و ضمیر ناخودآگاه ما و نیز تصمیم گیری های پنهان و آشکار ما در مسیری قرار بگیرند تا ما را به سوی خواسته هایمان هدایت کنند . شما دوستان در نظر داشته باشید آن مشکلاتی که برای ما در آن روزگار بوده ، سیل یا نداشتن سرمایه و غیره ، شاید برای دیگران هم بوده و از آن میان همیشه برخی افراد بجای آنکه به خودشان حق بدهند که در آن زمینه بدبخت باشند با خود اندیشیده اند که من مسئول زندگی خودم هستم . درست است که فلان مشکلات و کمبود ها وجود دارند ولی فردا روزگار هیچ کس بجای من زندگی نخواهد کرد و این من هستم که مسئول زندگی خود هستم . باید یک جوری از این مرحله عبور کنم ، یا راهی خواهم یافت و یا راهی خواهم ساخت ، با دعا ، با تفکر ، با تغییر مسیر و بالاخره یک طوری به نتیجه دلخواهشون رسیدند . اگر درست بخاطر داشته باشم در کتاب امیل زولا میخواندم که یک خانم سیاه پوست مبارز در زندان اسیر میشود . بعد از گذر آن عمر پر درد سر و مشکلات بسیار حالا در زندان دلش بحال خودش میسوزد ، ناگهان بخاطر می آورد که اگر من اکنون دلم برای خود بسوزد زانوهایم شل میشود و امید و آرزو هایم را از دست خواهم داد ، و با خود میگوید من نباید دلم برای خودم بسوزد ، نباید این حق و اجازه را به خودم بدهم که بدبخت باشم . دوستان در نظر بگیرید که هر اتفاقی در زندگی شما رخ داده و یا پیش نیامده ، اگر رئیس جمهور هستید یا کارمند هستید ، تاکسی دارید ، اگر معلم و یا کارخانه دار هستید ، آن قسمتهای از زندگی رو که هنوز تاریکه و دوستش ندارید و میخواهید تغییرش دهید ، بدانید که در درجه و گام اول باید مسئولیت زندگی خود را خود بپذیرید بگیرید . هر چه گذشته و پیش آمده بیاندیشید ، اکنون این من هستم که مسئولم باید یک راهی پیدا کنم و چاره ای بیاندیشم . بیاد داشته باشید بخاطر امید به فردا و رویاهای زیباتون شما فقط حق دارید که خوشبخت باشید .